گفتمان تلخ من آهسته است زیرا که جز به راستی نمی اندیشم

در بامداد

 

 

در بامداد

آسمان که خروشید

موجی از پرندگان در گذرند

چون زمان!

#        #        #

به کجا میروید آهسته؟

ای سر بر برف فروکرده کبکان

مردمکان توحید؟

گوری از برای خود کنده اید

با نام زیبای خدای پرستی..

در شب که ستارگان خورشید را به انتظار نشته اند

چو تشنگانی قدر دان آب!

تا تا بامداد به دار آویخته می شوند

آنان که آزادی رابانگ میزد ند!

#            #             #

بپرستید من را اینگونه بانگ میزند

این انسان از خود راضی

که در فلان جای توحید آمده است

خدای هم نایبی دارد

و نایب خدای باید پرستیدنی باشد

وهر چه غیر: نیست باید شود

که سنگ خدای گونه نتواند باشد واما انسان؟

#                #                #

ولی بر حق / فلان یادگار دراز گوش مرده..

که خوانده انده اندش:

امام و ولی و وصی

همان خدای میباشد در لباس توحید!

هر چه بخشید بخشید نی باشد

بمانند بخشش خدای بر بنده!

#                 #                #

ما را به تیغ آبه زهر

به زشتی و کژی و نالانی به هر دم بسپرده اند

با جامه ای بنام دین و توحید

#     #     #

در شب و ستاره و خورشید و آزادی بنگر: حال تو ببین آنکه میگویند ش ابلیس کیست؟

 

فرهاد آرین

نو گفته های فرهاد آرین

اندیشه من از بوجود آوردن این تارنما نه خود ستایی و نه آرمان دیگریست.
کافیست که سری به گفته های من بزنید خود خواهید دید که آرمان من بجز
 ایران زمین و فردایی روشن برای آن به خدا سوگند چیز دیگری نیست..