و آنگاه که به گند گشیده شد پاکی

گنداب پاکی

 

به تن در غرور من و ما

روان پاکی که خود از پاکی تراشیده بودیم ....پیکره

که هم بودن ما تفسیریست از جدایی ما

بی صدایی ما صداییست بی صدا تر از شکستن غرور آدمی

این چه بی صدا صدایی بود

که چون کبک سر در خودفرو برده بودیم

دنیا را نا توان معنا می بخشیدیم

     ......................

معنایی بی معنا تر از پاشیدن آب

بر برکه ای که بر دره ای

فرو میریزد وا مانده و محصور در میان جنسی از سنگ

زللال هر چند باشد این چنین آبی

به گنداب کشیده خواهد شد..!

این چنین آبی

ودر پایان جزبه پایان نمیرسیم

هر چند با پاکی ....

فرهاد آرین          3/9/3740

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد